پری کوچک بی آسمان ساده گی تو اینجا غریبه است ، تن کاغذی ات را دست بارانی این کلمه های بی مفهوم خواهد شکست
.خطی را گم کرده ای ،ابتدایی را یافته ای ،اما باز هم مانند همیشه تکرار پاکی در آیینه ها معکوس است.
دیده گانت را مبند که اینجا اگر به تیغ سیاهی از رو به رو مجازاتت کنند به سان قانون شکنی طلوع خورشید در شب تیره تنهای من
است .
این جا مرده گان قصه می سازندو مرگ حماسه ها را تا مرز دوزخ سرخ می خواند.تک ستاره های خشکیده باوری چون من عاقبت
تنفس این خاک مسموم هستند.خورشیر طلایی ات آبی دیگری را طلب می کند.
تا اسیر قانون خاکستر نیستی ،شعله دیگری را ترنم کن
ساسان
جالب بود ولی این قانون خاکستر همه جا هست نه؟
ازش بدم می یاد قانونو می گم
سلیتت همه عشق است عشق به عشق
عاشق عاشقی بودن
دوستی را دوست داشتن
مهر را مهرورزیدن
مهربانی را مهربانانه در آغوش گرفتن
ایول چار تا کلمه از تو خواندم خودم شاعر شدم
شب و روزت مستدام
به نگار بیشتر به نگار