Love Poem

دوست شعر

Love Poem

دوست شعر

طعم بی پایان عشق

با امروز یک هفته می شه که ندیدمت .راستش خیلی دلم برات تنگ شده .دیگه طاقت ندارم .هر وقت با اون نگاه پاکت چشم درچشم من میندازی اشک در چشمانم جم میشه.تمام بدنم شروع به لرزیدن می کنه .دیگه نمی تونم رو پاهام خودما نگه دارم.وقتی اسمما صدا می کنی تمام وجودم به لرزه می افته.نمی دونم چرا .آخه چرا این طور از دیدن تواز خود بی خود میشم؟یک نفر در وجودم فریاد زد این عشق.به خودم گفتم عشق؟این کلمه برای من نا آشناست .عشق چیه!کجا میشه پیداش کرد ؟امروز در تنهای نشستم در کنار آب آرام زیر نور ماه به آسمان نگاه می کنم.دستانم نا خوداگاه به طرف آسمان می ره .آرام چشمانم را می بندم و در نگاهم پدیدار می شوی چشمم را باز می کنم .آری خودت بودی در کنار نور ماه با آن چشمان زیبا به من خیره شده بودیباز هم همان حس غریب به سراقم آمده دستانم حسش را از دست داده قلبم به تاپ تاپ افتاده .تو آرام آرام دستش را به طرف من می آوری.من را به طرف خود می کشی.چقدرامشب آسمان نورانی است.گوی صورت تو با تمام آسمان ادقام شده و جشنی از نوربر پا کرده دلم می خواهد دستت را بگیرم تقلا می کنم ولی بیهوده است.این بار زبانم آرام به حرکت می افتد با صدای آرام اسمت را به زبان می آورد هر چه می رود صدایم بلند و بلند تر می شود .دیگر دارم فریاد میزنم.گوی با فریاد من تمام ستارگان به وحشت افتاده اند.بی مهابا این طرف آن طرف می روند .دیگر طاقت ندارم چشمانم را می بندم و با باز کردن دباره آن تو از نگاهم محو شده ای .با چشمان گریان فریاد زدم عشق من ترکم مکن .آری این عشق بود که به سراق من آمده بود و من از آن روزطعم بی پایان عشق را در وجود خود حس کردم

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:27 ق.ظ http://www.moha.blogsky.com

سلام وبلاگ قشنگی داری موفق باشی

ساسان جمعه 10 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:10 ق.ظ

salam khoshgel kojaiii ghashang minevisii

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد